مينا دايي: اسم پوني كه ميآيد، خيليها هاج و واج نگاهت ميكنند، برخي هم فكر ميكنند درباره مارك شكلات و پاستيل حرف ميزني، بعضيها هم به اشتباه، پوني را با اسبهاي شاخدار كارتونهاي كودكي اشتباه ميگيرند اما براي فهيمه واعظي كه اولين پوني كلاب ايران را راهاندازي كرده است، پوني يعني تمام زندگي؛ موجودات كوچك و دوستداشتني كه به اخلاق خوش، شجاعت، سازگاري و مقاومت مشهورند و خلق و خوي تعليمپذيري، آنها را دوستداشتنيتر ميكند. او براي تربيت پونيها و سواركاران كوچكي كه به باشگاه ميآيند از دل و جان مايه ميگذارد و در اين راه حتي از پخش كردن تراكت و بروشور و حتي رفتن به مهدكودكها هم دريغ نكرده است. فهيمه معتقد است كه پونيسواران در آينده ميتوانند مدالآوران المپيك باشند. به گفته او علاوه بر اين پونيسواري به درمان بسياري از بيماريها كمك ميكند. فهيمه واعظيپور اين روزها همراه هادي ساعي باشگاهي راهاندازي كرده و به كودكان فلج و مبتلا به اوتيسم سواركاري ياد ميدهد.
تو سالهاست روي پونيها كار ميكني، در حاليكه هنوز خيليها نميدانند پوني چيست.
راستش براي خود من هم در ابتدا گمنام بود، حتي سواركاري من هم كاملا اتفاقي شروع شد. پدرم در نيروهوايي كار ميكرد و من يك روز به صورت كاملا اتفاقي به باشگاه سواركاري نيروهوايي رفتم و اين رفتن كل زندگي مرا تغيير داد. باعث شد كه به صورت حرفهاي سواركاري را ادامه دهم. البته قبل از آن به صورت حرفهاي شنا و بسكتبال كار ميكردم اما سواركاري براي من دنياي ديگري بود. متاسفانه پس از مدتي باشگاه را به علت مسايل خاصي بستند. وقتي ديدم روي در نوشتهاند، باشگاه تعطيل است گريه كردم اما هيچ وقت اين رشته را رها نكردم. به دنبال همين علاقهام هم در رشته پرورش اسب تحصيل كردم و اطلاعات زيادي درباره اسبهاي كاسپين ايراني به دست آوردم. كاسپين پونيهاي ما در دنيا معروفند. بعد از دو سال كه باشگاه نيروهوايي باز شد من در كلاسها شركت كردم و مربي زنان شدم. بعد از مربيگري سعي كردم پوني كلاب را راهاندازي كنم.
گفتي كه كاسپين پونيهاي ما در دنيا معروفند، در حاليكه بسياري فكر ميكنند پونيها از خارج وارد ميشوند.
دقيقا، اين اشتباهي است كه خيليها دارند. بسياري نميدانند كه پوني در واقع همان اسبچههاي خزرند. در كشوري مثل آمريكا پونياي كه به بچهها سواري بدهد، خيلي گران است. چون تربيت آنها بسيار مشكل است. هيچ جاي دنيا كاسپين پونيهاي ما را ندارد چون پونيهاي ما اسبهاي كوچكشده هستند. يعني اسبهاي كوچكي كه قابليتهاي اسبهاي بزرگ را دارند. همه دنيا اين حيوان را ميخواهند ولي از آنجا كه ما سالها علم اين كار را نداشتيم، نسل پونيها در حال انقراض بود. تنها كسي كه اين موضوع را متوجه شد خانم فيروز بود كه از آمريكا به ايران آمد و روي اين پونيها كار كرد اما متاسفانه فوت شد. بحث پوني كلاب هم باعث شد كه نگاهها به پوني تغيير كند و خيليها متوجه خطر انقراض اسبهاي كاسپين شوند.
بحث پوني كلاب چطور شكل گرفت؟
من هميشه معتقد بودم كه اگر ميخواهيم سواركار المپيكي داشته باشيم، حتما بايد از پايه كار كنيم و اين راهي جز كار با پونيها جلو پاي ما نميگذارد، به همين دليل سال 85 با يك پوني شروع كرديم. ترنج را از رضوانشهر آورديم. خيلي زشت بود. سمهاي بلند و موهاي فرفري ژوليده داشت اما من با تمام عشقم او را شستم و تيمارش كردم. پس از اينكه تربيت شد كلاسها را شروع كرديم. جلسهاي هفتهزارتومان براي كودكان زير 12 سال كلاس گذاشتيم. بعد از ترنج، يك پوني سفيد ديگري به نام صدف آورديم اما زياد نتوانست به ما كمك كند. بعد از آن هم در يك مسابقه از يك مرد كه دختر خودش هم پوني سواركاري ميكرد، دو پوني ديگر هديه گرفتيم به نامهاي باني و كلاير و اين روند همينطور ادامه پيدا كرد.
اينطور كه تو ميگويي سواركاري با پوني ناشناخته بوده؛ چطور شاگرد ميگرفتي؟
روزهاي اول من فقط شاگرد خارجي داشتم كه اغلب از يونيسف و سازمان ملل بودند. آنها از كلاسهاي من استقبال زيادي كردند اما در داخل كسي آشنايي زيادي با پونيسواري نداشت. تراكت پخش و سعي كردم اطلاعرساني كنم. اينها باعث شد بعد از چند ماه شاگرد ايراني هم بگيرم. البته اوايل خانوادهها نگران پرت شدن بچهها از روي اسب بودند اما چون پونيها 130سانتيمتر هستند و به راحتي با بچهها رابطه برقرار ميكنند، حتي اگر هم زمين بخورند زياد مهم نيست. بنابراين كمكم اين نگرانيها هم از بين رفت.
حتما بسياري از خانوادهها هم نگران هزينههاي سواركاري بودند.
اتفاقا هزينههاي يادگيري اين رشته زياد نيست. كلاسهاي ما سال 85 با جلسهاي هفت هزار تومان شروع شد و حالا جلسهاي 20 تا 22 هزارتومان است.
يعني سواركاري هزينهاي برابر يك جلسه استخر دارد؟
دقيقا هزينهها تا زمان خريد اسب پايين است. بچههايي كه به كلاسهاي سواركاري ميآيند هزينههاي آموزشي را پرداخت ميكنند و اين هزينهها برخلاف آنچه گفته ميشود، زياد نيست.
آن زمان كه شروع كردي، مكاني براي پرورش پونيها در اختيار داشتي؟
متاسفانه خيلي سخت كار پيش رفت. الان بعد از هفت سال تازه امكانات در اختيارم قرار گرفته است. وقتي شروع كردم خيلي از باشگاهها حاضر نبودند اين كار را انجام دهند. حتي من چندين شهرداري را سر زدم و خواستم جايي را اجاره كنم كه بتوانم كار كنم كه نشد. در حاليكه براي آموزش كودكان نياز به محيط امن داشتيم اما مكان مناسبي نبود. كار با سختي شروع شد و هنوز هم مشكلات زيادي وجود دارد. من با عشق كارم را شروع كردم و همين عشق باعث شد كه ادامه دهم.
هيچ وقت شده از كاري كه شروع كردي پشيمان شوي؟
اوايل زياد راضي نبودم. خيلي از طرف باشگاههاي مختلف اذيت شدم. حتي با يك باشگاه قرارداد بستيم و قرار شد ما روي اسبهاي باشگاه كار كنيم و در مقابل باشگاه از سود بهدستآمده، براي ما پوني تهيه كند اما زماني كه بايد به قرارشان عمل ميكردند، قرارداد را فسخ كردند. من تا جايي روي اسبهاي اين باشگاه فعاليت كردم كه بچه ششساله ميتوانست روي اسبي با قد 170سانتيمتر سواري كند اما در نهايت من از اين باشگاه بيرون آمدم. آن زمان حتي دوستان همدورهاي، من را حمايت نكردند. خيليها وقتي ميخواستند وارد اين رشته شوند، بچههايشان را سوار پوني نميكردند. به همين دليل بارها از كارم پشيمان شدم اما باز هم به اميد اينكه شرايط بهتر شود، ادامه دادم.
الان شرايط بهتر شده؟
يكسالي است كه با كمك آقاي سجادي، معاون وزير شرايط بهتر شده است. علاوه بر اين با كمك آقاي ساعي در باشگاهي، پونيسواري را آموزش ميدهيم و تا به حال حتي توانستهايم مربيان زن زيادي براي باشگاهها تربيت كنيم. البته باشگاهها اغلب نميخواهند دستمزد مربيان زن را پرداخت كنند و از اين نظر هنوز تحت فشاريم. من مربيان را تربيت ميكنم و در آخر ماه هم حقوق اكثر آنها را از جيبم ميپردازم.
باشگاهي است كه گفته ميشود، بچههاي فلج و مبتلا به اوتيسم هم در آن حضور دارند؟
بله، در اين باشگاه علاوه بر آموزش پونيسواري، ما به بچههاي مبتلا به اوتيسم و فلج هم به صورت خيريه آموزش سواركاري ميدهيم. اين كار به آنها كمك ميكند تا روند درمان را بهتر طي كنند. حتي ما بچهاي را داشتيم كه اصلا قدرت حركت نداشت و پس از يكدوره سواركاري ميتواند راه رود. خيليها نميدانند سواركاري تا چه اندازه ميتواند در درمان بيماريها كمك كند.
اوايل صحبتهايت گفتي كه كار از پايه باعث ميشود در المپيك موفق شويم، فكر ميكني چند سال ديگر به اين خواسته ميرسيم؟
ببينيد با هفتهاي 45 دقيقه تمرين اتفاق خاصي نميافتد. من زماني كه طرح مدارس تيروكمان را ديدم، به اين نتيجه رسيدم كه بهترين كار براي آموزش پايهاي سواركاري، تاسيس مدارس آموزشي سواركاري است. يعني مدارس ورزشي سواركاري كه با آموزش و پرورش تعامل دارد. جايي كه بچهها هر روز آموزش ببينند. در اين شرايط ميتوانيم بگوييم موفق ميشويم.
براي اين طرح بودجه زيادي لازم است. به نظرت اين طرح در شرايط فعلي عملي است؟
من طرح تاسيس اين مدارس را دادهام. آقاي سجادي و مسوولان آموزش و پرورش هم با آن موافقت كردهاند اما همان طور كه گفتيد بودجه زيادي لازم داريم. براي تاسيس چنين مدرسهاي به 91 راس اسب و مكاني مانند نوروزآباد نياز داريم. اگر امكانات باشد، ميتوانيم شروع كنيم. من براي خودم چيزي نميخواهم. فقط ميخواهم كار فرهنگي كنم و مطمئن هستم كه با تاسيس اين مدرسه پيشرفت زيادي ميكنيم. اميدوارم كه شرايط مهيا شود و در سال 92 بتوانيم علاقهمندان را ثبتنام كنيم.
تو موسس اولين آموزشگاه پونيسواري در ايران هستي، با توجه به شرايطي كه هست، آينده را چطور ميبيني؟
من در اين سالها مشكلات زيادي را پشت سر گذاشتم در حاليكه فقط ميخواستم به ورزش كشورم كمك كنم. من كار فرهنگي كردم و نبايد تا اين اندازه تحت فشار قرار ميگرفتم. با اين حال هنوز اميدوارم. در اين سالها شاگردان زيادي تربيت كردهام و خانوادههاي زيادي حامي من هستند. اميدوارم با كمك آنها و مسوولان شرايط براي پيشرفت اين رشته بيشتر شود و بتوانيم مدرسه آموزش سواركاري را هم راهاندازي كنيم.