عصر پنجشنبه فيلم «آزمايشگاه» را ديدم و به نظرم رسيد فيلمي است كه رويش خيلي زحمت كشيده شده است؛ اما ابدا در نيامده است. به نظرم آمد با وجود تحركي كه در ميزانسنها و ريتمش وجود دارد، تئاتري است؛ بيشتر به خاطر بازيهاي اغراقآميز و شخصيتپردازي كاريكاتورياش. به نظرم آمد محصول همه اينها تصنعي است كه بر كار سايه انداخته است؛ عين كارهاي «بهرام بيضايي». به خودم گفتم بازيگر اصلي فيلم اصلا از پس به دوش كشيدن بار سنگين نقش اول يك كمدي برنيامده است. فكر كردم دليل روان در نيامدن فيلم بايد بيتجربگي كارگردانش در كار سينما بوده باشد. دنيايي كه در آزمايشگاه خلق ميشود تا آخر هم، چنان كه بايد شكل نميگيرد تا بازيهاي غيررئاليستي سه نخاله و زنوشوهر خندهدار را بپذيريم و در آنها چيزي بيش از بامزگيهاي معمولي سريالهاي تلويزيوني و كمديهاي به اصطلاح سخيف باب روز را ببينيم. متوجه شدم كه فيلم ميخواهد يك جور دنياي ساده ژانر كمديهاي رمانتيك سينماي كلاسيك را بازسازي كند و به خودم گفتم حالا كه نشده؛ تازه اگر ميشد چه اتفاقي ميافتاد؟ به نظرم آمد «حميد امجد» توان اجرايي بالا و دانش خوبي در زمينه هنرهاي نمايشي دارد، اما به نظر نميرسد انگيزه ساختن اين فيلم دردي، حرفي و دغدغهاي بوده باشد. چه بسيار فيلمهايي با وجود عيبهاي فراوان، چون از دل برآمدهاند بر دل مينشينند. آزمايشگاه چنين فيلمي هم نبود. بعد تعدادي از نقدها و اظهارنظرهايي را كه در رسانههاي چاپ شده بودند مرور كردم، ديدم آنها هم كمابيش همين حرفها را زدهاند و بعد مصاحبههاي حميد امجد را خواندم: «در هر زمينهاي طبق عادات رايج عمل نكني، به ذهنهاي عادتخو و كليشهاي بدهكار ميشوي!»«در مورد ميزانسن و حركت و ريتم فيلم و جنس بازي و اين چيزها، چون آزمايشگاه شبيه الگوهاي رايج و مرسوم نيست، عادت منتقدان به هم ريخته و مدام ميگويند اين فيلم چرا غيرمتعارف است؟ انگار رسالت منتقدان شده است دفاع از امر متعارف و رايج و مرسوم!»«از آنجا كه در سابقه من كار تئاتر يا همكاري با آقاي بيضايي ميديدند، مدام ميگفتند فيلمت تئاتري است يا فيلمت تحتتاثير آثار آقاي بيضايي است! البته براي اين جور نقد - برحسب زندگينامه و شايعات و شفاهيات -نيازي هم نيست كه فيلم را ببينند.» (نقلقولها از مصاحبه حميد امجد با شرق، 23 خرداد) من نديدم كسي بگويد چون آزمايشگاه شبيه الگوهاي رايج نيست، فيلم ضعيفي است. حرف اين است كه فيلم نتوانسته دنيايي بيافريند كه بازيهاي استليزه و شخصيتپردازيهاي كاريكاتورياش پذيرفتني باشند، كه عشق و فقر قهرمانش اين توان را داشته باشد كه همدلي برانگيزد. در جايي از مصاحبه امجد و بازيگرش «افشين هاشمي» توضيحات مفصلي ميدهند راجع به اينكه بازي حتما نبايد رئاليستي باشد و از اين سخن ميگويند كه چطور «چاپلين» و... باورپذيرند. بله مشكل همين جاست. منتقدان هم اينها را ميدانند. حرف اين است كه در آزمايشگاه اينها باورپذير نشده است. حميد امجد در مصاحبه ديگري گفته است كه براي منتقدان فيلم نميسازد. هيچ فيلمسازي براي منتقدان فيلم نميسازد، اما هيچ منتقدي هم براي فيلمسازان نمينويسد. مخاطب هر دو بيننده فيلم است. لازم نيست فيلمساز از انتقادات منتقدان برآشوبد و به همه حرفهاي آنها جواب دهد يا بدتر آنها را به باد انتقاد بگيرد كه چون فيلمش از معيارهاي متعارف فراتر رفته است، فيلمش را نفهميدهاند. زماني «بهروز افخمي» همين اشتباه را كرد و بعد از انتقادهاي گروهي از منتقدان از فيلم «گاوخوني» خودش قلم برداشت و مقاله نوشت و مصاحبه كرد كه اينها نميفهمند. منتقدها با هيچ فيلمساز اولي به خاطر همكارياش با فيلمساز مشهوري پدركشتگي ندارند. بوتيك را يادتان هست. «حميد نعمتالله» هم پيشينه كار با «كيميايي» داشت اما كسي به اين سبب فيلم او را نكوبيد. وانگهي، در زمانه رسانهها، پيشينه هنرمندان با آنها هست. گريزي از اين نيست. حميد امجد بايد زحمتها بكشد كه تا ديگر او را با بيضايي مقايسه نكنند. بايد تلاشها بكند تا پيشينه تئاتري او را فراموش كنند و پيش از همه خودش بايد اينها را فراموش كند. اگر گفتند فيلمت تئاتري است، چرا نبايد فكر كند شايد واقعا اين طور است. بالاخره سالها در تئاتر كار كرده است. دستكم حرف هر نويسندهاي را به اندازه اظهارنظر يك تماشاگر باتجربه ارج بنهد.